آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

آوین

آشپزی آوین

عزیزم از 3 هفته پیش که تب داشتی و پایین هم نمی آمد و نهایتاً دکتر گفت باید بستری بشی و تو 2 روز توی بیمارستان آتیه بستری شدی و البته خیلی روزهای سختی بود و تو اصلاٌ از بیمارستان و سرم زدن و خون گرفتن خوشت نمی آمد و بخصوص روز اول اصلاً روی تخت آروم نبودی و اینقدر بی قراری کردی که مامان بزرگ و دایی مهدی روز دوم از تبریز اومدن (روز جمعه 26 مهر مامان بزرگ و دایی اومدن) و شنبه ظهر هم ترخیص شدی و خونه اومدیم. از اون روز به بعد حالت خوب بود تا اینکه دوباره 2-3 روز پیش تب داشتی ولی این بار علائم سرما خوردگی هم داشتی و سرفه می کردی که ساعت حدود 5 صبح سه شنبه دکتر رفتیم و دکتر گفت که ویروسیه و چند روزی طول می کشه تا بهتر بشی. سه شنبه ظهر که اول محرم ...
17 آبان 1392

خاطرات 2 تا 6 ماهگی آوین

عزیزم آوین جون الان میخوام خاطرات 2 ماه تا 6 ماهگیتو بنویسم. تو که 10 روزت تموم شد به همراه من و مامان بزرگ و دایی و زن دایی که دنبالت اومده بودند به تبریز رفتیم  و تا حدود 45 روزگیت در تبریز بودیم. تو این مدت بابا آخر هر هفته به تبریز می اومد و برمی گشت تا اینکه ما هم با بابا به خونمون اومدیم. تو از حدود 1 ماهگیت دل دردهای کولیکت شروع شده بود و تقریباً هر روز عصرها از حدود ساعت 4-5 شروع می شد و معمولاً هم 3 تا 5 ساعت طول می کشید و تو توی این مدت همش گریه می کردی و من و بابا تو را لای پتو تکون می دادیم تا آروم بشی و جالب هم اینکه فقط با این کار تو آروم می شدی و بابا هم سعی می کرد توی این مدت زودتر از سر کار بیاد تا بتونیم با همدیگه تو ر...
10 آبان 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوین می باشد